دوران شیرین!!! دانشجویی پرستاری شازند 91
| ||
|
اشتباهی خونه یه خانم مسنی رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم هی میگفت رضا جان تویی؟ هی میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت رضا جان تویی مادر؟ می گفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید! اسم سوم رو که گفت دلم شکست.. گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اون قدر ذوق کرد که چشام خیس شد. چه مادر و پدرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که چشم انتظار یه تماس کوچولو از ما هستن.. ازشون دریغ نکنیم!
نظرات شما عزیزان: parizad
![]() ساعت18:49---8 دی 1391
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() khasteh
![]() ساعت23:55---7 دی 1391
خیلی جالب بود.ما انسانهابایدیادبگیریم قدرپدرومادرمون روخیلی زودترازاینکه دیربشه بدونیم
![]() Mahdi hasanbeig
![]() ساعت21:27---7 دی 1391
سلام مسعود جان خيليييييي قشنك بود
مممنوووووووووون موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |